loading...
سنگر بروبچه های دسته یکی دهه 90
:: تبلیغات ::
dastlan بازدید : 92 سه شنبه 14 بهمن 1393 نظرات (0)

راههاي كسب معرفت و تشنه شدن چيست ما امام زمان را براي چه مي خواهيم؟

 

 
 اگر منظورتان از کسب معرفت، معرفت به خداوند باشد بايد گفت:
      پرسش شما ناظر به روايت مشهورى از حضرت على(ع) است كه فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر كه خود را شناخت، خداى خويش را شناخته است» » (عبدالواحد بن محمد تميمى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ص 232.)
       اين حديث شريف و روايات ديگرى از اين دست كه حاكى از ملازمه اكيد ميان شناخت انسان و شناخت خداوند است، تفسيرهاى فراوانى را در بر داشته و بحث هاى دامنه دارى را فراروى انديشمندان نهاده است كه طرح تفصيلى آن خارج از حوصله اين مقال مى باشد؛ ولى در عين حال مى كوشيم نقاط اساسى را در حد پرسش حضرتعالى، روشن سازيم.
       در يك نگاه كلى، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است:
       1. شناخت حصولى؛ كه مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفكر، انديشه و استدلال و برهان است.
       2. شناخت حضورى؛ كه خود دوگونه است:
       يكم. درك فطرى يا خداشناسى فطرى؛ كه يك علم حضورى غيراكتسابى در نهاد انسان و بيرون از محدوده اختيار او است. اين شناخت فطرى - كه در قلمرو اخلاق قرار نمى گيرد - در بيشتر انسانها تنها استعداد و مايه اى است كه آدمى با تلاش خود مى تواند آن را از استعداد به فعليت واز حالت ابهام به مرحله درك حضورى آگاهانه برساند. اين دو آيه از قرآن شريف به اين نوع معرفت ناظر است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها...؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» » (روم (30)، آيه 30.)
       «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى  أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى  شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛ و چون پروردگارت فرزندان بنى آدم را از پشت هاى ايشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسيد] آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا شهادت مى دهيم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [حقيقت ]بى خبر بوديم. يا مبادا بگوييد همانا پدران ما در گذشته شرك آورده بودند و ما فرزندانى از پى ايشان بوديم، آيا ما را به خاطر كارى كه باطل انديشان كردند هلاك مى كنى» (اعراف (7)، آيه 172 و 173.)
       آن ندايى كَاصْل هر بانگ و نواست

خود ندا آن است و اين باقى صداست


       ترك و كرد و پارسى گو و عرب

فهم كرده آن ندا بى گوش و لب


       خود چه جاى ترك و تاجيك است و زنگ

فهم كردست آن ندا را چوب و سنگ


      (مولوى، جلال الدين، مثنوى، دفتر اوّل، ابيات 2107 - 2109.)
       دوّم. علم حضورى اكتسابى؛ كه يك علم حضورى روشن و آگاهانه است و آدمى با تلاش و پس از پيمودن مراحل تكامل، اين شايستگى را مى يابد كه خداوند آن را به او افاضه نمايد. اين نوع معرفت، داراى مراتب گوناگونِ شديد و ضعيف است كه آخرين مرحله آن همان هدف نهايى آفرينش و بالاترين مرتبه كمال انسانى مى باشد. هر چند دريافت اين معرفت حضورى، مانند گونه قبل، مستقيماً در اختيار آدمى نيست؛ مقدمات دستيابى به آن، از افعال اختيارى است. در حقيقت، افاضه اين كمال - معرفت به خداوند - پاداش بخشى از افعال اختيارى انسان است كه به صورت تام و كامل در آخرت به او داده مى شود؛ گرچه مراتب ديگرى از اين معرفت حضورى براى برخى از اولياى خدا در اين دنيا فراهم مى آيد. در قرآن مجيد از اين معرفت به «رؤيت»، «شهود»، «نظر» و مانند آن ياد شده است: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلى  رَبِّها ناظِرَةٌ؛ رخسارهايى در آن روز برافروخته [و به چشم دل ] به سوى [جمال ]پروردگارشان نظر كننده اند»(قيامت (75)، آيه 22 و 23.)
       «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِين؛ و اين گونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد» (انعام (6)، آيه 75.)
       با توجه به اينكه شناخت خدا از راه خودشناسى، در قلمرو علم حضورى مذكور قرار مى گيرد، پاسخ به اين دو پرسش شما كه: 1. مقصود از معرفت نفس چيست؟ 2. چطور مى توان به آن دست پيدا كرد؟ متفاوت خواهد بود؛ هر چند ميان آن دو، تمايز كامل نباشد.
     
شناخت نفس
       اما مراد از شناخت نفس در گونه اول درك حضورى، معرفت به فطرت و سرشت انسان است. اينكه بداند و بفهمد: فطرت چيست؟ بينش و گرايش هاى فطرى كدامند؟ فطرت در منظر قرآن چگونه تحليل مى شود؟ آيا اساساً ميان همه انسانها مشتركاتى يافت مى شود؟ چه ضابطه و ملاكى براى تشخيص آنها وجود دارد؟ آيا بهره ورى آغازين انسان ها از اين مشتركات يكسان است؟ فطرى بودن خداشناسى به چه معناست؟ آيا خدا در نهاد انسان هست؟ اگر هست، پس چگونه پاره اى از انسان ها خدا را انكار كرده، از او اعراض مى كنند؟ و...
      (براى آگاهى بيشتر در اين زمينه، نگا: شيروانى، على، سرشت انسان.)
       دست يابى به اين معرفت و به عبارت ديگر بازشناسى امور فطرى، از روش هاى گوناگون ميسّر خواهد شد:
       1. روش تجربى يا تاريخى؛ در اين روش با مراجعه به جامعه و تاريخ و تحولات گوناگون آن، عناصرى كه در همه جا بوده و هميشه حضور داشته اند ولو با شدت و ضعف [شاخص ها و نشان هاى امور فطرى ]كشف مى شود. البته اين عناصر، بايد عناصرى باشد كه در قلمرو انسانيت انسان قرار داشته باشد، از اين رو، روحيه استخدام ديگران در جهت منافع خود، تجاوز به غير، ظلم و عدالت ستيزى كه همواره در طول تاريخ ظهور كرده، در اين عناصر جاى نمى گيرند.
       2. روش تعقلى؛ در اين روش كوشش مى شود تا به مدد برهان اصالت عموم، گرايش هاى انسانى (مانند علم دوستى، فضيلت خواهى و...) اثبات گردد؛ يا گرايش به خدا و حس پرستش يا فطرى بودن دين مبرهن شود.
       3. روش شهودى؛ در اين روش، با مراجعه به وجدان و شهود، گرايش ها و بينش هاى فطرى شناخته مى گردد. اگر انسان در درون خود، فارغ از همه ويژگى ها و شرايط، احساس كرد كه زيبايى را دوست دارد، علم را دوست دارد، به فضايل اخلاقى عشق مى ورزد ودارنده آنها را مى ستايد و در پى آن است كه آنها را در خود احياء نمايد، مى تواند به گرايش هاى فطرى انسان دست يازد.
       4. روش نقلى؛ در اين روش با مراجعه به كتاب و سنت (منابع روايى) امورى كه به عنوان گرايش ها و بينش هاى فطرى انسان طرح شده، شناسايى و طبقه بندى مى شود.
       اما منظور از معرفت نفس در گونه دوم معرفت حضورى، معرفت به نفس و شناخت شخصيت و انسانيت انسان است. اينكه دريابد و علم پيدا كند: نفس چيست؟ خصوصيات آن كدام است؟ مراتب آن چگونه است و به چه شكل با يكديگر در ارتباطند؟ رابطه نفس و بدن به چه كيفيتى است؟ نفس، عقل و قلب آيا يكى هستند و اگر خير، وجه تمايز آنها از يكديگر چيست؟ نفس از ديدگاه قرآن و روايات چگونه تفسير مى شود؟ هبوط و عروج نفس چيست؟ مراد از تهذيب نفس چيست؟ ارتباط نفس و عمل چگونه است؟ نفس داراى چه استعدادها و قابليت هايى است؟ تجرد نفس به چه معنا است؟ قواى آن كدام است؟ آيا مى توان از راه شناخت نفس به شناخت و معرفت خدا دست يازيد؟ اين معرفت در چه حد و مراتبى است؟ و در يك كلام آدمى بايد «نفس» يا «روح» يا «حقيقت» خود را بشناسد تا بداند كه چه بوده و چه شده و چه مى تواند باشد؟
      (براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر . ك : حسن زاده آملى، حسن، دروس معرفت نفس؛ شجاعى، محمد، مقالات، ج 1.)
       خداوند متعال در اين آيه شريفه با لحنى تأمل برانگيز به اين معرفت تأكيد فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خود و حقيقت خود توجه داشته باشيد و خود و حقيقت خود را بيابيد. اگر شما به صراط مستقيم هدايت يافتيد، منحرف شدن ديگران به شما ضرر نمى رساند و برگشت همه شما به سوى اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روش تان آگاه خواهد كرد» (مائده (5)، آيه 105.)
      با توجه به اينكه آخر آيه از برگشتِ همه به سوى حضرت حق و نايل گشتن همه به نتايج حركات و اعمالشان در روز لقاء پروردگار خبر مى دهد، توصيه به معرفت نفس و شناخت حقيقت خود معناى عميق ترى مى يابد. با اين ديدگاه معناى روايت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اين خواهد شد كه هر كس خود را آن چنان كه هست و مظهر و مجلاى وجه حق است بشناسد، پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود.
       قبل از بررسى چگونگى دست يابى به معرفت نفس به گونه دوّم، تذكر چند نكته ضرورى است:
       1. تهذيب نفس و حصول كمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است.
       2. شناخت نفس در حقيقت شناخت «راه» و «راهرو» مى باشد، چرا كه نفس انسانى است كه به سوى خدا سلوك مى كند (رهرو) و راهى را كه آدمى بايد در رسيدن به خدا طى كند نيز همان مراتب نفس خويش است كه با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود مى كند (راه). مهم تر آنكه بر طبق آيه شريفه اى كه پيش تر نقل شد، غايت اين راه خداوند متعال است. پس بايد آدمى مدام در ياد خدا باشد؛ چرا كه اگر آدمى غايت راه را فراموش كند خود راه را نيز فراموش مى كند. پس فراموشى خدا، فراموشى نفس را به دنبال خواهد داشت.
       3. اصل معرفت نفسى كه مورد تأكيد منابع اصيل اسلامى قرار گرفته، معرفتى است كه وسيله اى براى معرفت خداوند قرار مى گيرد، نه شناختى كه براى ترتب آثار ديگر مقصود باشد.
       4. براساس منابع قرآنى و روايى، اين شناخت بايد به عنوان يك اصل عملى تلقى شود؛ يعنى، حركت به سوى كمال باشد وگرنه، صرف شناخت نفس از جهت علمى و نظرى تنها آشنايى با مفاهيم است، نه عين واقع در مرحله عمل و كمال (طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 6، ص 163 - 169.)
       در حقيقت، امرى كه انسان را به شهود وجه حق مى رساند، شناخت حقيقت خود و حركت به سوى مقام اصلى خود است و اين امر، جز با تحصيل تقوا ميسر نخواهد بود.
      براى آگاهى بيشتر نگا: شجاعى، محمد، مقالات، ج 2 و 3.
       عطار خيلى زيبا در چند بيت، شرايط تحصيل تقوا را بيان كرده است:
       چون فرود آيى به وادىّ طلب

پيشت آيد هر زمانى صد تعب


       صد بلا در هر نفس اينجا بود

طوطىِ گردون مگس اينجا بود


       جدّ و جهد اينجات بايد سالها

زانكه اينجا قلب گردد حالها


       مِلك اينجا بايدت انداختن

مُلك اينجا بايدت در باختن


       در ميان خونْت بايد آمدن

وزهمه بيرونْت بايد آمدن


       چون نماند هيچ معلومت به دست

دل ببايد پاك كرد از هر چه هست


       چون دل تو پاك گردد از صفات

تافتن گيرد ز حضرت نورِ ذات


       چون شود آن نور بر دل آشكار

در دل تو يك طلب گردد هزار


      (عطار، منطق الطير، صص 180 - 181.)
       علاوه بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو مى تواند به معرفت ربّ بيانجامد نخست آن كه بدانيم:
       حقيقت وجودى انسان عين ربط، وابستگى و نيازمندى محض به خداى متعال است و از خود هيچ استقلالى ندارد، از اين رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به خداست «انّا للّه» (بقره (2)، آيه 156.) و او حقيقت پايدارى است كه هستى بخش مطلق و عطاكننده همه كمالات به موجودات از جمله انسان هاست «هو الحىّ القيّوم» (بقره (2)، آيه 255؛ آل عمران (3)، آيه 2؛ طه (20)، آيه 111.) بدون آن كه نيازى به كسى يا چيزى داشته باشد «يا ايهاالناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى الحميد» (فاطر (35)، آيه 15.)
       اينها حقايقى است كه با دريافت حضورى و شهودى با رفع موانع معرفت از قبيل غفلت ناشى از سرمستى و غوطه ور شدن در شهوات و دنياطلبى و دنيادوستى، قابل وصول است. (اعراف (7)، آيه 179.)
       دوم آن كه با شناخت توانمندى هاى ظاهر و باطن آدمى و اعتراف به ناشناخته ماندن گستره توانمندى هاى او و سرگشگى در درك حقيقت روح او، مى توان به جلوه اى از شناخت خداوند دست يافت زيرا در انسان نفخه اى از روح خدا دميده شده است و مى تواند خليفه خداوند در روى زمين باشد.
      و اگر مرادتان کسب معرفت به امام زمان(عج) باشد، به پاسخ سؤال 1 مراجعه نماييد.
      در احاديث معتبري كه پيرامون فلسفه و فايده ي وجود امام (ع ) در دوران غيبت به ما رسيده است , فوايد گوناگوني را عنوان فرموده اند, از جمله :
      1- امام غايب (ع ), واسطه ي فيض و امان اهل زمين است . امامان معصوم (ع ) و امام زمان (عج ) امان اهل زمين مي باشند و اگر زمين از اين حجت هاي الهي خالي بماند, دنيا و اهلش نابود خواهند شد; لذا وجود امام (ع ) موجب بركات بسياري مي باشد. پيامبر اسلام (ص ) هم در اين مورد فرموده است : »اي والذي بعثني بالنبوه , انهم لينتفعون به و يستضيئون بنور ولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب ; آري خداوندي كه مرا به پيغمبري مبعوث گردانيده است , آن ها از وجود او منتفع مي شوند و از نور ولايتش در طول غيبت بهره مي گيرند, چنان كه از آفتاب پشت پرده استفاده مي برند.«, (ينابيع الموده , قندوزي , ج 3, ص 170). خود امام زمان (ع ) در اين باره فرموده است : »همان طور كه از خورشيد در وقتي كه توسط ابرها پنهان شده است , بهره گيري مي شود, از من نيز در زمان غيبتم به همان صورت بهره مي برند و همانا من سبب آرامش و امنيت مردم روي زمين هستم , چنان كه ستارگان امان اهل آسمانند, (كمال الدين و تمام النعمه , شيخ صدوق , ص 485).
       2-ديگر اين كه سينه ي امام و روح بلندش , صندوق حفظ آيين الهي است كه همه اصالت هاي نخستين و ويژگي هاي آسماني دين را در خود نگاهداري مي كند, تا دلايل الهي و نشانه هاي روشن پروردگار, باطل نگردد و به خاموشي نگرايد.
      3- اثر اميد بخشي به مسلمين و تربيت گروه منتظر و آگاه : ايمان و اعتقاد به امام غائب (عج ) سبب اميدواري مسلمانان نسبت به آينده ي پر مهر و صفاي خويش در عصر ظهور امامشان مي گردد. جامعه ي تشيع به اعتقاد خويش به وجود امام شاهد و زنده , هر لحظه انتظار بازگشت آن بزرگوار(ع ) را مي كشد.
      شيعه هر چند امام زمان (ع ) را در ميان خود نمي بيند, اما خود را جدا از آن وجود نازنين نمي داند. امام غايب (عج ) هم همواره مراقب حال شيعيان خويش مي باشد; چنان كه خود فرموده است : »ما در رسيدگي و سرپرستي شما, كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم ; پس تقواي الهي پيشه كنيد تا از فتنه اي كه به شما رو مي آورد, شما را نجات بخشيم «, (احتجاج طبرسي , ج 2, ص 497).
      وجودمقدس امام زمان(عج) فرد کامل انسانيت و واسطه بينعالم ماده و عالم معناست. اگر امام(ع) نباشد ارتباط جهان ماده با عالم ربوبي بريده و گسسته است. قلب و روح پاک امام زمان(عج) به منزله کارخانه برقي است که به هزاران لامپ و وسيله، برق مي رساند و به همگي حرکت و فروغ مي بخشد. اشراقات و افاضات و عنايات عالم غيب در آغاز بر آينه قلب امام(ع) و توسط تو بر دل هاي مردم نازل مي گردد. اگر امام(ع) نباشد نظام آفرينش و نوع انسان منقرض و نابود مي گردد. اگر حجت خدا و امام زمان(عج) بر روي زمين نباشد، خداوند در حد کمال شناخته و عبادت نمي گردد و روشن است که در حصول اين آثار تفاوتي بين حضور وغيبت امام(ع) وجود ندارد.
      علامه بزرگوار طباطبايي در کاب ارزشمند شيعه در اسلام در بخش امام دوازدهم مي فرمايد: وظيفه امام تنها بيان ظاهري معارف و راهنمايي صوري مردم نمي باشد بلکه امام(ع) ولايت و رهبري باطني اعمال را نيز بر عهده دارد و او است که حيات معنوي مردم را تنظيم مي کند وحقايق اعمال را به سوي خدا مي کشاند. امام(ع) از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد گرچه از چشم ظاهري ايشان مستور است و وجودش همراه لازم است هر چند موقع ظهور و اصلاح جهاني اش نرسيده باشد.
      اصل وجود امام(ع) موجب دلگرمي و قوت روح بندگان خدا و سالکان راه هدايت و سعادت مي باشد و به عبارت ديگر نقطه اتکايي براي رهپويان راه حقيقت است. اگر چه خداوند متعال تکيه گاه همه است و همه به او اتکال و اعتماد دارند ولي وجود امام زنده اي که پناهگاه و پشتيبان وحافظ شريعت است موجب قوت قلب و استحکام روح و مانع از تسلط اهريمن يأس و نوميدي بر پاکان و مجاهدان و رهروان راه بندگي است و همواره از او کمک مي گيرند و همت مي طلبند.
      براي آگاهي بيشتر ر.ک:
      1. دادگستر جهان، استاد ابراهيم اميني
      2. ولاء و ولايت ها، استاد شهيد مطهري
 

dastlan بازدید : 38 سه شنبه 14 بهمن 1393 نظرات (0)

چرا اطلاع رسانى شيعه و ايران در مورد مذهب خود و تشريح ظهور امام زمان اين قدر ضعيف است يقينا ايران ميتواند زمينه ظهور را فراهم كند اگر خوب اطلاع رسانى كند در جهان ... نظر شما چيست ؟

 

 
 بهترين و لايق ترين افراد براى تبليغ و ترويج يك انديشه، معتقدان به آن انديشه مى باشند. انسانى كه درستى و حقانيت و استوارى اعتقادات و باورها و بينش با منطق و برهان برايش ثابت گشته و در عمل و برنامه بر طبق آن عمل نموده و يا حداقل چنين كوششى داشته است و از نتايج شيرين مادى و معنوى آن بهره من گشته است نمى تواند در انتشار آن و رساندن محتوا و اهداف و پيام هاى آن بى تفاوت باشد. متأسفانه اطلاع رسانى درباره حقانيت شيعه در خورد اين مكتب متعالى و سعادت بخش نمى باشد. و اين امر نه فقط به خاطر دشمنى به خواهان و مانع تراشى مخالفان شيعه و وجود تبليغات غير واقعى بر عليه اين آيين و تشويش اذهان مردم جهان نسبت به اين مكتب اصيل و ريشه دار بلكه به خاطر كوتاهى و سستى و عمل نمودن به وظايف خطيرى است كه بر عهده ما شيعيان مى باشد و بدان معترضيم. هر چند كم نيستند افارد متعهد و مخلصى كه تلاش شبانه روزى در راه شناساندن اين مكتب پاك دارند ولى در مقايسه با انبوه مراكزى كه افكار آلوده و عقايد خرافى و اعتقادات كفرآميز خود را به اطلاع جهانيان مى رسانند، رقم بزرگى نمى باشد. درست است كه انديشه پيروزى نهايى نيروى حق و صلح و عدالت بر نيروى باطل و ظلم، گسترش جهانى ايمان اسلامى، استقرار كامل و همه جانبه ارزش هاى اسلامى، تشكيل مدينه فاضله و جامعه ايده ال و آرمانى، و بالاخره اجراى اين ايده و باور عمومى و انسانى به وسيله شخصيتى مقدس و عالى قدر كه در روايات متواتر اسلامى از او به تهدى موعود تعبير شده است، انديشه اى است كه كم و بيش هم فرق و مذاهب اسلامى با تفاوت ها و اختلاف هاييبدان موفق و معتقدند، زيرا اين انديشه، به حسب اصل و ريشه، انديشه اى قرآنى است در درون فطرت همه انسان ها دارد، ولى به هر حال تبيين و تشريح همه جانبه و عميق و درست اين انديشه را بايد از مذهب شيعه درخواست نمود، چون عقيده به وجود مهدى موعود - عج - و امام زنده غايب هر چند عقيده اى اسلامى است ولى به طور زنده و ملموس و برجسته در مذهب تشيع مطرح است و از اركان مذهب اماميه به شمار مى رود. اين شيعيان هستند كه از اين انديشه تابناك و عقيده اميد آفرين برخوردارند و در همين عصر تاريك، عصر درخشان حكومت توحيد را در مغز خويش مجسم نموده، در انتظارش به سر مى برند و خودشان را براى چنين انقلاب جهانى آماده مى سازند. انتظار چنين عصرى طلايى و به تعبير روايات انتظار فرج يكى از بزرگترين راه هاى موفقيت مى باشد و هر گروهى كه چراغ اميد در دلشان خاموش گشت و سپاه يأس و نااميدى كشور دلشان را اشغال نمود، هرگز روى سعادت و موفقيت را نخواهد ديد. ليكن افرادى كه در انتظار موفقيت و فرج هستند بايد تا سرحد قدرت بكوشند و راه هاى رسيدن به هدف را هموار سازند و براى بهره بردارى از مقصد خود را آماده سازند. حضرت صادق(ع) فرمود: حكومت آن محمد(ع) بى شك برقرار خواهد گرديد. پس هر كس علاقمند است از اصحاب و ياران قائم ما باشد، بايد كاملاً مراقبت كند. تقوا و پرهيزكارى را شيوه خود قرار دهد. خود را به اخلاق نيك انسانيت مزين سازد و بعد در انتظار فرج قائم آل محمد عج باشد هر كس براى ظهور قائم ما، اين چنين آمادگى و انظتار داشت ولى توفيق نصيبش نگشت و قبل از ظهور آن حضرت، اجلش فرا رسيد، به اجر و ثواب ياران آن جناب نايل مى گردد، سپس فرمود: كوشش و جديت كنيد و اميدوار فرج و موفقيت باشيد. اى گروهى كه مورد توجه خدا هستيد. موفقيت و پيروزى گوارايتان باد. (غيبت نعمانى، ص 106، دادگستر جهان، ابراهيم امينى، ص 16، چاپ 18، 1378).
       اسلام به حدى به موضوع آمادگى مسمانان اهميت داده كه امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد: خودتان را براى ظهور قائم مهيا و آماده سازيد هر چند به ذخيره كردن يك نيز باشد (بحارالانوار، ج 52، ص 366). خداوند مقرر فرموده: كه اوضاع آشفته جهان به وسيله مسلمانان اصلاح شود. دستگاه ظلم و ستم برچيده شود، كفر و مادى گرى ريشه كن گردد. دين مقدس اسلام همگانى شود و هيچ شخصى با اطلاعى در اين جنت ترديد نمى كند كه چنين انقلاب بزرگ جهانى، صلاحيت و شايستگى لازم داشته، بدون تهيه مقدمات امكان وقوع ندارد. با توجه به مطالب مذكور، مسلمانان بايد پرچمدار آن انقلاب جهانى باشند و نسبت به تهيه مقدمات و اسباب آن هيچ گونه كوتاهى و سستى نبايد روا دارند.
       ما يقين داريم روزى خواهد آمد كه حكومت اسلام، عالم را اداره كند و وحدت اديان، وحدت حكومت ها، وحدت نظام ها و قوانين عملى گردد. خوشتختانه طرفداران اصل اين وحدت ها هر روز در ميان جامعه بشر بيشتر مى شود و انديشه تشكيل حكومت و جامعه به ميان آمده و سازمان ها و مجامع بين المللى به اهم وحدت و براى ايجاد رابطه بين تمام ملت هاى جهان، تأسيس شده است كه هر چند اين مجامع و سازمان ها بيشتر با هدف اغفال و فريب دادن مردم و اغراض سياسى مى باشد ولى به هر حال كاشف از اين است كه يك اتحاد عمومى و وحدت اجتماعى و دينى و سياسى، خواسته روح و فطرت بشر است و همين حركات مجازى مقدمه حركات واقعى و آمادگى حقيقى بشر براى حوكومت جهانى اسلام است. (رجوع كنيد به امامت و مهدويت، آيه الله صافى گلپايگانى، ج 3). سابق بر اين كه فكر تشكيل جامعه جهانى كمتر مطرح مى شد و به تعاليم اسلام در اين زمينه كمتر توجه مى شد، براى اين بود كه با وسايل ارتباط سابق، تشكيل جامعه جهانى را بسيار دشوار و بلكه ناممكن مى شمردند؛ ولى امروز كه در اثر انفجار اطلاعات و پيشرفت در فن آورى، جهان به صورت يك دهكده در آمده و مردم جهان و امثال اهل يك محله و يك خانواده قرار داده است؛ زمينه تشكيل يك حكومت جهانى در سايه تعاليم مترقى و جامع اسلام را نيز فراهم كرده و هر چه علم و صنعت و فن آورى پيشرفت و ترقى بيشترى نمايد، زمينه اجراى احكام عالى اسلام نيز آماده تر و بشارت هاى اولياى دين به وقوع نزديكتر مى شود. به تدريج موقعيت ها و قدرت هاى محلى و فردى در دنيا رو به ضعف گذارده و عموم ملت ها، به طور مستقيم يا غير مستقيم در تعيين سرنوشت دنيا دخالت مى نمايند و نظامات و قوانين منطقه اى از بين مى رود و تنها نظامى كه مى تواند جايگزين تمام اين نظامات شود و همه را به طور عادلانه اداره نمايد، نظام اسلامى است. پس عالم خود به خود به سوى هدف هاى اسلام گام برمى دارد و اين اختلاف نظامات، قوانين، سيستم هاى اجتماعى و سياسى را پشت سر مى گذارد و يك تفاهم عمومى اسلامى به وجود خواهد آمد و ظلم و ستم و تجاوز و افراط و تفريط پايان خواهد يافت. البته اين به اين معنا نيست كه ما در زمينه اطلاع رسانى و ابلاغ پيام مهدويت و معرفى شخصيت و ويژگى ها و صفات و كمالات امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، سستى و كوتاهى نماييم بلكه به اين معنا است كه اداره الهى و رخدادهاى عالم و حوادثى كه در جهان اتفاق مى افتد، بشر را به سوى اين هدف والا حركت مى دهد ولى تلاش و كوشش و تبليغ و روشنگرى و پيام رسانى ما در تسريع اين روند نقش فراوانى دارد و جهان را به آن جامعه آرمانى و ايده آل كه آروزى همه پيامبران و امامان و بندگان پاك خداوند بوده، نزديكتر مى سازد. بايد توجه داشت كه اطلاع رسانى و تبليغ اين عقيده پاك و سعادت آفرين هر چند بسيار مهم و ضرورى است ولى مهمتر از آن دنباله روى و پيروى معتقدان به اين باور و اين امام از آن پيشواى عالى مقام است كه بعنرين نوع تبليغ به شمار مى آيد. چون وقتى ديگران ببينند كه معتقدان به اين عقيده در عمل به آن پاپيند و متعهد مى باشند و به دنبال رضايت و خشنودى آن قبله دل ها مى باشند خود به خود جذب اين عقيده مى گردند و از پيروان آن مى گردند. ولى اگر خود شيعيان در عمل اين باور را زير پا بگذارند و براى آن احترام و ارزشى قائل نباشند هر قدر هم كه در اطلاع رسانى قوى و كوشا باشند، عمل منفى و خلاف اين باور از طرف آنها باعث رسيدن ديگران و فاصله گرفتن آنها از اين عقيده مى گردد.
       به همين دليل است كه در روايات فراوانى امامان معصوم عليهم السلام از شيعيان خواسته اند در زمان غيبت به سلاح علم و معرفت و ايمان و تقوا و استقامت مجهز گردند و عملاً مبلغ اين عقيده باشند. در روايتى از امام كاظم - عليه السلام - چنين آمده است: «طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبنا فى غيبه قائمنا، الثابتين على موالاتنا و البرائه من اعدائنا، اولئك منا و نحن منهم، قد رضوا بنا ائمه و رضينا بهم شيعه، فطوبى لهم! هم و اله معنا فى درجتنا يوم القيامه» ؛ (اثباره الهداة، ج 3، ص 427) يعنى: «خوشا به حال شيعيان ما، آنان كه در زمان غيبت قائم ما به ريسمان محبت ما چنگ زده و بر دوستى ها و دشمنى با دشمنان ما استوار و ثابت قدم مى باشند. اينان از ما و ما از آنهاييم. آنها از پيشوايى ما خرسندند و ما از دنباله رو شيعه بودن آنها. خوشا به حال آنها، به خدا سوگند، آنها در روز قيامت با ما هم رتبه و هم درجه مى باشند.
 

dastlan بازدید : 26 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

ياران امام زمان (عج) چند نفرند و از چه شهرهايي هستند؟

 

 
 بنابر نقل روايات اصحاب و ياران خاص آن حضرت 313 نفر به تعداد ياران رسول خدا ( ص ) در غزوه بدر خواهد بود كه تعداد آنان از شهرهاي مختلف مشخص است و ما بعضي از آنها را ذكرمي كنيم :
      24 نفر از طالقان ،
      18 نفر از قم ،
      14 نفر از كوفه ،
      12 نفر از هرات ،
      12نفر از مرو،
      3 نفر از سجستان ،
      3 نفر از رقه ، ( نزديك مرز سوريه و تركيه است )،
      12 نفر از گرگان،
      9 نفر از بيروت،
      8 نفر از مداين،
      8 نفر از نيشابور،
      3 نفر از بصره،
      3 نفر از خابور ( نزديك مرز عراق و سوريه در استان حسكه وديرزور )،
      7 نفر از ري،
      7 نفر از طبرستان ( مازندران )،
      6 نفر از يمن،
      5 نفر ازطوس ( مشهد )،
      3 نفر از دمشق،
      2 نفر از مدينه منوره،
      5 نفر از تفليس،
      4 نفراز همدان،
      4 نفر از ديلم،
      4 نفر از زنجار،
      4 نفر از فسطاط (در كشور عراق)،
      2نفر از سبزوار
       و بقيه از ساير شهرها و مناطق خواهند بود.
      در اين مورد به كتاب ( ( منتخب التواريخ ، ص 1119 ) ) مراجعه كنيد .كتاب هاي ديگر؛ مانند ( ( الزام الناصب ) ) از سوي اهل سنت نيز مطالب فوق را توضيح داده است.
      به نقل از سايت تبيان
 

dastlan بازدید : 33 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

اينكه مي گويند نماز اول وقت را اقامه كنيد تا به نماز امام زمان (عج) متصل شود با توجه به تفاوت افق ها اين امر چگونه ممكن است؟

 

 
 در اين باره به دو مطلب اشاره مي كنيم:


      1. از آنجا كه به طور معمول امام زمان(عج) نماز خود را اول وقت مي خوانند اگر ما هم نماز اول وقت بخوانيم در حقيقت از ايشان پيروي كرده ايم و با پيروي از ايشان نماز ما ان شاءالله قبول مي شود. بنابراين اختلاف افق ملاك نيست بلكه پيروي از روش ملاك است. [به نقل از آيت الله جوادي آملي در درس تفسير]


      2. از آنجا كه حضرت در مناطق مختلف حضور دارند. چه بسا هنگام اول وقت در منطقه ما باشند. همين احتمال كافي است كه ما بر نماز اول وقت مراقبت كنيم تا به هم زماني نماز خود با نماز امام زمان(عج) موفق شويم.
 


منبع : جستجوگر اسلامي جواب

dastlan بازدید : 29 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

آيا اين حقيقت دارد كه امام زمان ( عج ) به دست يك زن يهودي شهيد مي شوند؟

 

 
 در برخي از كتاب ها ( مانند الزام الناصب ) نقل شده كه شهادت حضرت مهدي ( عج ) ، به دست زني از قبيله بني تميم خواهد بود. البته در روايات هيچ اشاره اي به اين مطلب نشده و محققان نيز تاكنون چنين روايتي را نيافته اند. به هر حال ، اين مطلب سربسته و نارسا و بدون دليل است و شايد حتي با خرافات همراه باشد. ازاين رو پذيرفتن شهادت آن حضرت بدين صورت مشكل است . شهادت آن حضرت به وسيله سم نيز در روايات تصريح نشده است.
      به نقل از سايت تبيان
 

dastlan بازدید : 36 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

آيا اين مطلب درست است كه نامه هايي كه در آب روان انداخته مي شود به دست امام زمان ( عج ) مي رسد؟

 

 
 در بعضي از كتاب ها مانند كتاب مفاتيحالجنان مرحوم شيخ عباس قمي آمده است كه از كتاب تحف الزاير از حضرت صادق ( ع ) نقل شده كه هرگاه حاجتي داشته باشيد و يا از امري مي ترسيد اين دعا را در كاغذي بنويس و در آخر حاجت خود را ذكر كرده و سپس آن را درگلوله اي از گل قرار داده و در ميان آب جاري يا چاهي بينداز .خداوندبه زودي گشايش در كار شما ايجاد مي كند، (مفاتيح الجنان ، ص 974 ). اما در اين كه حتماً به دست امام عصر ( عج ) مي رسد يا نه ، خدامي داند و بر فرض كه چنين باشد معلوم نيست هر نامه اي كه نوشته شود و در آب انداخته شود مورد نظر حضرتش قرار گيرد .گرچه از نظرعقيده شيعه آن حضرت به اذن خدا از همه امور مطلع و واسطه فيض خدا به بندگانش مي باشند، (اعلام الدين ، ص 270 - 269).
      به نقل از سايت تبيان
 

dastlan بازدید : 28 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

فلسفه وجود امام(ع) در زمان غيبت چيست ؟

 

 
 در احاديث معتبري كه پيرامون فلسفه و فايده ي وجود امام ( ع ) در دوران غيبت به ما رسيده است ، فوايد گوناگوني را عنوان فرموده اند، از جمله :

 1- امام غايب ( ع ) ، واسطه ي فيض و امان اهل زمين است. امامان معصوم ( ع ) و امام زمان ( عج ) امان اهل زمين مي باشند و اگر زمين از اين حجت هاي الهي خالي بماند، دنيا و اهلش نابود خواهند شد؛ لذا وجودامام ( ع ) موجب بركات بسياري مي باشد .پيامبر اسلام ( ص ) هم در اين موردفرموده است : ( ( اي والذي بعثني بالنبوه ، انهم لينتفعون به و يستضييون بنور ولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب ؛ آري خداوندي كه مرا به پيغمبري مبعوث گردانيده است ، آن ها از وجود او منتفع مي شوند و از نور ولايتش در طول غيبت بهره مي گيرند، چنان كه از آفتاب پشت پرده استفاده مي برند .) ) ، ( ينابيع الموده ، قندوزي ، ج 3، ص 170 ). خود امام زمان ( ع ) در اين باره فرموده است : ( ( همان طور كه از خورشيد دروقتي كه توسط ابرها پنهان شده است ، بهره گيري مي شود، از من نيز در زمان غيبتم به همان صورت بهره مي برند و همانا من سبب آرامش و امنيت مردم روي زمين هستم ، چنان كه ستارگان امان اهل آسمانند، ( كمال الدين و تمام النعمه ، شيخ صدوق ، ص 485 )؛ . 2

-ديگر اين كه سينه ي امام و روح بلندش ،صندوق حفظ آيين الهي است كه همه اصالت هاي نخستين و ويژگي هاي آسماني دين تعليمات را در خود نگاهداري مي كند، تا دلايل الهي ونشانه هاي روشن پروردگار، باطل نگردد و به خاموشي نگرايد

 .3- اثر اميدبخشي به مسلمين و تربيت گروه منتظر و آگاه : ايمان و اعتقاد به امام غايب ( عج ) سبب اميدواري مسلمانان نسبت به آينده ي پر مهر و صفاي خويش در عصر ظهور امامشان مي گردد .جامعه ي تشيع به اعتقاد خويش به وجود امام شاهد و زنده ، هر لحظه انتظار بازگشت آن بزرگوار ( ع ) را مي كشد .شيعه هر چندامام زمان ( ع ) را در ميان خود نمي بيند، اما خود را جدا از آن وجود نازنين نمي داند .امام غايب ( عج ) هم همواره مراقب حال شيعيان خويش مي باشد؛چنان كه خود فرموده است : ( ( ما در رسيدگي و سرپرستي شما، كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم ؛ پس تقواي الهي پيشه كنيد تا از فتنه اي كه به شما رو مي آورد، شما را نجات بخشيم ) ) ، ( احتجاج طبرسي ، ج 2، ص 497 ).
      به نقل از سايت تبيان
 

dastlan بازدید : 27 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

فوايد گوناگون امام زمان(عج) در زمان غيبت براي امت اسلامي چيست؟

 

 
 ما اين فوائد را تحت عنوان كلي «او بسان خورشيد در پس ابر است»، مي‌آوريم و اين فوائد همگي بيانگر حقيقت اين تشبيه است. در احاديث متعدد و گوناگوني كه در زمينه حكمت و فايده وجود امام عليه‌السلام در دوارن غيبت به ما رسيده، تعبير بسيار پر معني و جالبي در يك عبارت كوتاه ديده مي‌شود كه مي‌تواند كليدي باشد براي گشودن اين رمز بزرگ. و آن اينكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در پاسخ اين پرسش كه وجود حضرت بقيةالله ارواحنا فداه در عصر غيبت، چه فايده‌اي دارد، فرمود:


      «ايْ وَالذي بَعَثني بِالنبوه اِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ به وَ يَستَضيئونَ بِنُور و لايَتِهِ في غَيْبَتهِ كَاْنتفاع الناسِ بالشَّمشِ وَ اِنْ جَلّلَهَا السحاب»؛ (بجار الانوار، 52/93، به نقل از كمال الدين شيخ صدوق)
      [آري سوگند بخدائي كه مرا به نبوت برگزيد، مردم از او منتفع مي‌شوند، و از نور ولايتش در دوران غيبتش بهره مي‌گيرند، همانگونه كه از خورشيد بهنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره مي‌برند]


      براي فهم اين كليد رمز، نخست بايد نقش خورشيد را بطور كلي، و به هنگامي كه چهره تابناكش پشت ابرها پنهان مي گردد، دريابيم.
      خورشيد داراي دو نوع نورافشاني است: نور افشاني آشكار و نورافشاني مخفي، يا به تعبير ديگر نورافشاني مستقيم و نورافشاني غير مستقيم.


      در نور افشاني آشكار، اشعه آفتاب به خوبي ديده مي‌شود، هر چند قشر ضخيم هوا كه اطراف كره‌زمين را پوشانيده، همانند يك شيشه ضخيم كار مي‌كند، شيشه‌اي كه از شدت تابش آفتاب مي‌كاهد و آن را قابل تحمل مي‌سازد، نور آفتاب را تصفيه مي‌كند و شعاعهاي مرگبارش را خنثي و بي اثر مي‌سازد، ولي به هر حال مانع از تابش مستقيم آفتاب نيست. ولي در تابش غير مستقيم، ابرها هماننند يك شيشه مات، نور مستقيم خورشيد را گرفته پخش مي‌كنند.


      گاهي اوقات وارد اطاقي مي‌شويم كه با لامپ هاي مات روشن شده، اطاق را روشن مي‌بينيم، اما خود لامپ و شعاع اصلي و مستقيم آن به هيچ وجه ديده نمي‌شوند ....
      از سوي ديگر، نور آفتاب مهمترين نقش را در دنياي حيات و موجودات زنده دارد. نور و حرارتي كه از خورشيد به هر سو پاشيده مي‌شود، تنها انرژي زندگي بخش در گياهان و حيوانات و انسان است.


      رشد و نمو موجودات زنده، تغذيه و توليد مثل آنها، حس و حركت و جنبش، آبياري زمينهاي مرده، غرش امواج دريا، وزش حيات بخش بادها، ريزش دانه‌هاي زندگي آفرين باران و برف ، صداي زمزه آبشارها، نغمه‌هاي مرغان، زيبائي خيره كننده گل ها، گردش خون در عروق انسان و طپش قلب ها، عبور برق آساي انديشه ازلابلاي پرده‌هاي مغز، و لبخند شيريني كه بر لب گلبرگ مانند يك كودك شير خوار نقش مي‌بندد ... همه و همه بطور مستقيم يا غير مستقيم به نور آفتاب بستگي دارد و بدون آن، همه اينها به خاموشي خواهند گرائيد. اين موضوع را با كمي دقت مي‌توان دريافت. حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا اين بركات و آثار زندگي‌بخش، مخصوص زماني نيست كه نور بطور مستقيم مي‌تابد؟.


      پاسخ اين سؤال روشن است: نه؛ بسياري از اين آثار در نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد. مثلاً در كشورها يا شهرهائي كه چندين ماه از سال ابرها سراسر آسمان را پوشانيده‌اند، آفتاب ديده نمي‌شود، ولي گرما، نمو و رويش گياهان، توليد انرژي لازم براي حيات، رسيدن غلات و ميوه‌ها خنديدن گلها و شكوفه‌ها وجود دارند.


      بنابراين تابش خورشيد از پشت پرده ابرها، قسمت مهمي از بركات خود را در بردارد. و تنها قسمتي از آثار كه نياز به تابش مستقيم دارد موجود نيست. مثلاً مي‌دانيم تابش آفتاب، اثر حياتي خاصي روي پوست و ساير جهاز بدن انسان و موجودات زنده دارد. به همين دليل، در كشورهائي كه از اين نظر در محروميت بسر مي‌برند، در روزهاي آفتابي، بسياري از مردم «حمام آفتاب» مي‌گيرند و در برابر اين نور حيات‌بخش برهنه مي‌گردند و با تمام ذرات وجود خود –كه تشنه اين هديه آسماني است- ذرات اين نور را مي‌مكند. تابش مستقيم آفتاب، علاوه بر اينكه روشنائي و گرماي بيشتري مي‌آفريند، اثر خاصي به خاطر همان اشعه ماوراي بنفش در كشتن انواع ميكروبها و سالم سازي محيط دارد كه در نور غير مستقيم ديده نمي‌شود. از مجموع بحث قبل نتيجه مي‌گيريم كه: هر چند پرده‌هاي ابر، بعضي از آثار آفتاب را مي‌گيرد، ولي قسمت مهمي از آن همچنان باقي مي‌ماند.


      اين بود حال «مُشَبَّهٌ بِهِ» يعني آفتاب. اكنون باز مي‌گرديم به وضع «مُشَبَّه» يعني وجود رهبران الهي در حال غيبت. اشعه معنوي وجود امام عليه‌السلام در حالي كه درپشت غيبت نهان است، داراي آثار قابل ملاحظه‌اي است كه علي رغم تعطيل مسئله تعليم و تربيت و رهبري مستقيم، حكمت وجود او را آشكار مي‌سازد. به ملاحظه اجمال اين نوشته، برخي از اين آثار، در اينجا بيان مي‌شود.


      الف- پاسداري از آئين الهي
      با گذشت زمان و آميختن سليقه‌ها و افكار شخصي به مسائل مذهبي و گرايشهاي مختلف به سوي برنامه‌هاي ظاهر فريب مكتبهاي انحرافي، و دراز شدن دست مَفْسَدِه جويان به سوي مفاهيم آسماني، اصالتِ پاره‌اي از اين قوانين از دست مي‌رود و دستخوش تغييرات زيانبخشي مي‌گردد.


      اين آب زلال كه از آسمان وحي نازل شده، با عبور از مغزهاي اين و آن تدريجاً تيره و تار گشته، صفاي نخستين خود را از دست مي‌دهد.
      اين نور پر فروغ با عبور از شيشه‌هاي ظلماني افكار تاريك، كمرنگ‌تر مي‌گردد. خلاصه با آرايشها و پيرايش هاي كوته بينانه افراد و افزودن شاخ و برگهاي تازه به آن چنان مي‌شود كه گاهي بازشناسي مسائل اصلي، دچار اشكال مي گردد. آن شاعر خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله مي گويد:


      شرع تو را در پي آرايشند      دين تو را از پي پيرايشند
 بس كه فزودند بر آن برگ و بر      گر تو بيني نشاسي دگر


      با اين حال، آيا ضروري نيست كه در ميان جمع مسلمانان كسي باشد كه مفاهيم فناناپذير تعاليم اسلامي را در شكل اصليش حفظ و براي آيندگان نگهداري كند؟


      مي‌دانيم در هر مؤسسه مهمي، صندوق نسوزي وجود دارد كه اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهداري مي‌كنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند. بعلاوه هرگاه مثلاً آتش‌سوزي در آنجا روي دهد، از خطر حريق مصون باشد كه اعتبار و حيثيت آن مؤسسه نزديكي پيوند با حفظ آن اسناد و مدارك دارد.


      سينه امام و روح بلندش، صندوق نسوز حفظ اسناد آئين الهي است كه همه اصالتهاي نخستين و ويژگيهاي آسماني اين تعليمات را در خود نگاهداري مي‌كند، «تا دلائل الهي و نشانه‌هاي روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشي نگرايد» و اين يكي ديگر از آثار وجود او، گذشته از آثار ديگر است.


      ب- تربيت گروه منتظر آگاه
      برخلاف آنچه بعضي فكر مي‌كنند، رابطه امام در زمان غيبت به كلي از مردم بريده نيست. بلكه آن گونه كه از روايات اسلامي برمي‌آيد، گروه كوچكي از آماده‌ترين افراد –كه سري پرشور از عشق خدا، و دلي پر ايمان و اخلاصي فوق العاده براي تحقق بخشيدن به آرمان اصلاح جهان دارند- با حضرتش در ارتباطند.


      معني غيبت امام صلوات الله عليه، اين نيست كه آن حضرت به شكل يك روح نامرئي و يا شعاعي ناپيدا درمي‌آيد. بلكه او از يك زندگي طبيعي آرام برخوردار است، بطور ناشناخته در ميان همين انسانها رفت و آمد دارد، دلهاي بسيار آماده را برمي‌گزيند و در اختيار مي‌گيرد، بيش از پيش آماده مي‌كند و مي‌سازد. افراد مستعد، به تفاوت ميزان استعداد و شايستگي خود، توفيق درك اين سعادت را پيدا مي‌كنند. بعضي چند لحظه و برخي چند ساعت يا چند روز، و جمعي سالها با حضرت بقيه الله ارواحنا فداه در تماس هستند.


      آنها كساني هستند كه آنچان بر بال و پر دانش و تقوي قرار گرفته و بالا رفته‌اند كه همچون مسافران هواپيماهاي دور پرواز، بر فراز ابرها قرار مي‌گيرند، آنجا كه هيچگاه حجاب و مانعي بر سر راه تابش جهانبخش آفتاب نيست، در حالي كه ديگران در زير ابرها و در تاريكي و نور ضعيف بسر مي‌برند.


      بدرستي حساب صحيح نيز همين است. من نبايد انتظار داشته باشم كه آفتاب را به پائين ابرها بكشم تا چهره او را ببينم. چنين انتظاري، اشتباه بزرگ و خيال خام است. اين منم كه بايد بالاتر از ابرها پرواز كنم، تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سيراب گردم.
      بهر حال، تربيت اين گروه يكي ديگر از حكمت‌هاي وجود آن حضرت در اين دوران است.


      ج- نفوذ روحاني و ناآگاه
      مي‌دانيم خورشيد، يك سلسله اشعه مرئي دارد كه از تركيب آنها با هم، هفت رنگ معروف پيدا مي‌شود و يك سلسله اشعه نامرئي كه به نام «اشعه ماوراءبنفش» و «اشعه مادون‌قرمز» ناميده شده است. همچنين يك رهبر بزرگ آسماني، خواه پيامبر باشد يا امام، علاوه بر تربيت تشريعي –كه از طريق گفتار و رفتار و تعليم و تربيت عادي صورت مي‌گيرد- يك نوع تربيت روحاني دارد، كه از راه نفوذ معنوي در دلها و فكرها اعمال مي‌شود. و مي‌توان آن را تربيت تكويني نام گذارد. در آنجا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار كار نمي‌كند، بلكه تنها جاذبه و كشش دورني مؤثر است.


      در حالات بسياري از پيشوايان بزرگ الهي مي‌خوانيم كه گاه بعضي از افراد منحرف و آلوده، با يك تماس مختصر با آنها بكلي تغيير مسير مي‌دادند، و سرنوشتشان يكباره دگرگون مي‌شد و به قول معروف با صدوهشتاد درجه بازگشت، راه كاملا تازه‌اي را انتخاب مي‌كردند، يك مرتبه فردي پاك و مؤمن و فداكار از آب در‌مي‌آمدند كه از بذل همه وجود خود نيز مضايقه نداشتند.


      اين دگرگوني هاي تند و سريع و همه جانبه، اين تحولات جهش آسا و فراگير، آنهم با يك نگاه و برخورد- البته براي آنها كه در عين آلودگي، يك نوع آمادگي نيز دارند- نتيجه جذبه ناخودآگاه است كه گاهي از آن تعبير به «نفوذ شخصيت» نيز مي‌شود.


      بسياري اين موضوع را در زندگي خود تجربه كرده‌اند كه به هنگام برخورد با افرادي كه روح هاي بزرگ و عالي دارند، چنان بي اختيار و ناخودآگاه تحت تأثير آنان قرار مي‌گيرند كه حتي سخن گفتن در برابر آنها برايشان مشكل مي‌شود، و خود را در ميان هاله‌اي مرموز و غير قابل توصيف از عظمت و بزرگي مي‌بينند.


      البته ممكن است گاهي اينگونه امور را با تلقين و امثال آن توجيه كرد، ولي مسلماً اين تفسير براي همه موارد صحيح نيست. بلكه راهي جز اين ندارد كه بپذيريم اين آثار، نتيجه شعاع اسرارآميزي است كه از درون ذات انسانهاي بزرگ برمي‌خيزد.
      سرگذشتهاي فراواني در تاريخ پيشوايان بزرگ مي‌بينيم كه جز از اين راه نمي‌توان آنها را تفسير كرد، كه در اينجا چند نمونه ذكر مي‌كنيم.


      برخورد اَسْعَد بن زُرارَة بت‌پرست به پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله در كنار خانه كعبه و تغيير جهش آساي طرز تفكر او، و يا آنچه دشمنان سر سخت پيامبر(ص) نام آن را سحر مي‌گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزديك شدن به او باز مي‌داشتند. (اعلام الوري، 35-40)


      تأثير پيام امام حسين صلوات‌الله‌عليه روي فكر «زُهَير» در مسير كربلا نقل شده، تا آنجا كه با شنيدن پيام امام حتي نتوانست لقمه‌اي را كه در دست داشت به دهان بگذارد، و آنرا به زمين نهاد و حركت كرد.


      كشش عجيب و فوق العاده‌اي كه «حُرِّبن يَزيد رياحي» در خود احساس مي‌كرد، و با تمام شجاعتش همچون بيد مي‌لرزيد، و همين كشش سرانجام او را به صف مجاهدان كربلا كشيد و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد.


      داستان جواني كه در همسايگي «اَبوبَصير» زندگي داشت، و با ثروت سرشار خود –كه از خوش خدمتي بدستگاه بني‌اميه فراهم ساخته بود- به عيش و نوش و بي‌بندوباري پرداخته بود. و سرانجام با يك پيام امام صادق عليه‌السلام بكلي دگرگون شد، و همه كارهاي خود را كناري نهاد و تمامي اموالي را كه از طريق نامشروع گرد آورده بود، يا به صاحبش داد و يا در راه خدا انفاق كرد.


      سرگذشت كنيز خواننده و زيبا و عشوه‌گري كه هارون به گمان خام خود براي منحرف ساختن ذِهن امام كاظم صلوات‌ الله‌ عليه به زندان اعزام داشته بود، و منقلب شدن روحيه او در يك مدت كوتاه، تا آنجا كه قيافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حيرت و و حشت افكند...


      همه‌و‌همه نشانه و نمونه‌هائي از همين تأثير ناخودآگاه است كه مي‌توان آنرا شعبه‌اي از ولايت تكويني معصومين-اعم از پيامبر و امام(ع)- دانست، چرا كه عامل تربيت و تكامل در اينجا الفاظ و جمله‌ها و راههاي معمولي و عادي نيست، بلكه جذبه معنوي و نفوذ روحاني، عامل اصلي محسوب مي‌شود. همانگونه كه گفتيم، پيامبران و امامان –بر اساس فضائل موهبتي- و رجال راستين و شخصيتهاي بزرگ الهي بر اساس فضائل اكتسابي به تناسب ميزان شخصيت خود هاله اي از اين نفوذ ناخودآگاه در پيرامون خود ترسيم مي‌كنند. و البته قلمرو گروه اول با گروه دوم از نظر ابعاد و گستردگي قابل مقايسه نيست.


      وجود مبارك امام عليه‌السلام در پشت ابرهاي غيبت نيز، اين اثر را دارد كه از طريق شعاع نيرومند و پردامنه «نفوذ شخصيت» خود، دلهاي آماده را در نزديك و دور، تحت تأثير جذبه مخصوص قرار داده، به تربيت و تكامل آنها مي‌پردازد و از آنها انسانهائي كامل‌تر مي‌سازد. ما قطبهاي مغناطيسي زمين را با چشم خود نمي‌بينيم، ولي اثر آنها روي عقربه‌هاي قطب‌نما، در درياها راهنماي كشتيهاست و در صحراها و آسمانها راهنماي هواپيماها و وسائل ديگر است. در سرتاسر كره‌زمين، از بركت اين امواج، ميليون‌ها مسافر راه خود را به سوي مقصد پيدا كرده، با وسائل نقيله بزرگ و كوچك بفرمان همين عقربه ظاهراً كوچك از سرگرداني رهائي مي‌يابند.


      آيا تعجب دارد اگر وجود مبارك امام –صلوات‌الله‌عليه- در زمان غيبت، با امواج جاذبه معنوي خود، افكار و و جانهاي زيادي را كه در دور يا نزديك قرار دارند، هدايت كند، و از سرگرداني رهائي بخشد؟ البته نبايد فراموش كرد كه امواج مغناطيسي زمين، روي هر آهن پاره بي ارزشي اثر نمي‌گذارد، بلكه روي عقربه‌هاي ظريف و حساسي كه خاصيت آهنربائي يافته‌اند و يك نوع سنخيت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطيسي پيدا كرده‌اند، اثر مي‌گذارند. همينطور دلهائي كه راهي با امام عليه‌السلام دارند و شباهتي را در خود ذخيره نموده‌اند، تحت تأثير آن جذبه روحاني قرار مي‌گيرند.


      با در نظر گرفتن آنچه گفتيم، يكي ديگر از آثار و حكمتهاي وجود امام عجل‌الله‌تعالي‌فرجه در چنين دوراني آشكار مي‌گردد.


      د- ترسيم هدف آفرينش
      هيچ عاقلي بي هدف گام برنمي‌دارد. هر حركتي كه در پرتو عقل و علم انجام گيرد، در مسير هدفي قرار خواهد داشت. با اين تفاوت كه هدف در كار انسانها معمولاً رفع نيازمندي خويش و برطرف ساختن كمبودهاست، ولي در كار خدا، هدف متوجه ديگران و رفع نيازهاي آنهاست، چرا كه ذات او از هر نظري كامل است و عاري از هرگونه كمبود. و با اين حال، انجام دادن كاري به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد. حال به مثال زير توجه كنيد.


      در زميني مستعد و آماده، باغي پر گل و ميوه احداث مي‌كنيم. در لابلاي درختان و بوته‌هاي گل، علف هرزه هاي مي‌رويند. هر وقت به آبياري آن درختان برومند مي‌پردازيم، علف هرزه ها نيز از پرتو آنها سيراب مي‌شوند.
      در اينجا ما دو هدف پيدا مي‌كنيم: هدف اصلي كه آب دادن درختان ميوه و بوته‌هاي گل است، و هدف تبعي يعني آبياري علف‌هاي هرزه‌هاي بي‌مصرف.
      بدون شك، هدف تبعي نمي‌تواند انگيزه عمل گردد، و يا حكيمانه بودن آن را توجيه كند. مهم همان هدف اصلي است كه جنبه منطقي دارد.
      حال فرض مي‌كنيم بيشتر درختان باغ خشك شوند و تنها يك درخت باقي بماند، اما درختي كه به تنهائي گلها و ميوه‌هائي را كه از هزاران درخت انتظار داريم، به ما مي‌دهد. بدون ترديد، براي آبياري همان يك درخت هم كه باشد آبياري و باغباني را ادامه خواهيم داد، گواينكه علف هرزه‌هاي زيادي نيز از آن بهره گيرند. و اگر يك روز آن درخت نيز بخشكد، آنجاست كه دست از آبياري باغ مي‌كشيم، هر چند علف هرزه‌ها بميرند.


      آنها كه در مسير تكاملند، درختان و شاخه‌هاي پربار هستند. آنها كه به پستي گرائيده و منحرف و آلوده‌اند، علف هرزه‌هاي اين باغند، مسلماً اين آفتاب درخشان، اين مولكولهاي حيات‌بخش هوا، اين همه بركات زمين و آسمان براي آن آفريده نشده است كه مشتي فاسد و هرزه به جان يكديگر بيفتند و به خوردن يكديگر مشغول شوند، و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولي براي اجتماع آنها نباشد. نه، هرگز، هدف آفرينش نمي‌تواند اين ها باشد.


      اين جهان و تمام مواهب آن، از ديدگاه يك فرد خداپرست –كه با مفاهيمي چون علم و حكمت خدا آشناست- براي صالحان و پاكان آفريده شده است، همانگونه كه سرانجام نيز بطور كامل از دست غاصبان به درآمده، و در اختيار آنان قرار خواهد گرفت.
      «اِنَّ اْلاَرْضَ يَرِثُها عبادِي الصّالِحُونَ» انبياء/105
      [روزي زمين از آن صالحان خواه بود].


      باغبان آفرينش، بخاطر همين گروه، فيض و مواهب خود را همچنان ادامه مي‌دهد. هر چند علف هرزه‌ها نيز به عنوان يك هدف تبعي سيراب گردند و بهره‌مند شوند، ولي بي‌شك هدف اصلي، آنها نيستند. و اگر –به فرض محال- روزي فرا رسيد كه آخرين نسل گروه صالحان از روي زمين برچيده شوند، آن روز دليلي بر ادامه جريان اين مواهب وجود نخواهد داشت.


      آن روز، آرامش زمين به هم مي‌خورد و آسمان بركات خود را قطع مي‌نمايد و زمين از دادن بهره به انسانها مضايقه خواهد كرد. از طرفي پيامبر و امام، حجت خدا و مقصد مهم از خلقت جهان و انسان هستند، يعني همان گروهي كه هدف اصلي آفرينش را تشكيل مي‌دهند. به همين دليل وجود امام عليه‌السلام به تنهائي يا در رأس گروه صالحان، توجيه كنندة هدف آفرينش و مايه نزول هر خير و بركت است، ريزش باران فيض و رحمت خدا است، اعم از اينكه در ميان مردم آشكارا زندگي كند يا مخفي و ناشناس بماند.


      درست است كه افراد صالح ديگر نيز، هر كدام –در حدّ خود- هدفي هستند براي آفرينش، و يا به تعبير ديگر بخشي از آن هدف بزرگ. ولي نمونه كامل اين هدف. همين انسانهاي نمونه و مردان آسماني مي‌باشند، هر چند سهم ديگران نيز محفوظ است. و از اينجا اين معني روشن مي‌شود كه در پاره ‌اي از روايات به اين مضمون وار شده كه:


      «بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوري وَ بوُجُودِهِ ثبتت اْلاَرْضُ وَ السَّماء»
      [از بركات وجود او (يعني حجت و نماينده الهي) مردم روزي مي‌برند و بخاطر هستي او آسمان و زمين بر پاست].
      با توضيحاتي كه داديم، معلوم مي‌شود، كه اين موضوع، يك موضوع اِغراق‌آميز، دور از منطق، و يا شركت آلود نمي‌باشد. همچنين عبارتي كه به عنوان يك حديث قدسي از خداوند متعال در كتب مشهور نقل شده كه خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد:


      «لَو لا كَ لَما خَلَقْتُ اْلاَفْلاكَ».
      [اگر تو نبودي آسمانها را نمي‌آفريدم].
      بيان يك واقعيت است نه مبالغه، اما پيامبر، شاهكار هدف آفرينش است و صالحان ديگر هر كدام بخشي از اين هدف بزرگ را تشكيل مي‌دهند. از مجموع آنچه در اين فصل، تحت چهار عنوان گفته شد، نتايج زير عايد مي‌گردد:


      آنها كه دور نشسته‌اند و وجود امام را در عصر غيبت، يك وجود شخصي و بدون بازده اجتماعي دانسته‌اند، و بر عقيده شيعه در اين زمينه تاخت و تاز كرده‌اند كه وجود چنين امامي چه نفعي براي رهبري و امامت خلق مي‌تواند داشته باشد، آنچنان كه آنها گفته‌اند نيست، و آثار وجودي امام در اين حال نيز فراوان است.
      آية الله جعفر سبحاني،پرسشها و پاسخ ها
      به نقل از سايت تبيان
 


منبع : جستجوگر اسلامي جواب

dastlan بازدید : 26 یکشنبه 28 دی 1393 نظرات (0)

 چگونه مي شود فهميد كه مرجعيت شخصي، مورد تأييد امام زمان (عج) است يا نه؟
 

 
 
      » در کتاب ديني کلاس دبستان سال 68 نوشته شده بود که اگر اسم امام مهدي(عج) را که محمد است کامل بگويند محمد بايد کفاره بدهند وليکن مي بينيم در دعاي توسل خواجه نصير در کتاب گنج العرش اسم ايشان را نوشته اند آيا اين مطلب بالا حقيقت دارد. اگر دارد مقدار کفاره اي که بايدپرداخت شود چقدر است؟


      » از مجموع رواياتى كه در رابطه با حرمت، بردن نام حضرت مهدى(ع) از معصومين(ع) نقل شده استفاده مى‏ شود كه نهى از ذكر نام آن حضرت و تأكيدى كه در اين مورد شده است مربوط به همان زمان غيبت صغرى و ايام بعد از ولادت امام تا آغاز غيبت كبرى بوده كه هم امام حسن عسكرى(ع) و هم خود آن حضرت سعى بليغ داشتند كه حتى شيعيان نيز از ولادت و محل و چگونگى زندگى حضرت مطلع نگردند. زيرا مى‏دانستند خليفه وقت كاملاً مراقب است كه امام دوازدهم شيعيان بوجود نيايد، مبادا حكومت‏هاى جابر را سرنگون كند و بساط عدل را در جهان بگستراند. اما در دوران بعد مانند عصر ما، هيچگونه حكمتى در منع از ذكر نام آن حضرت به نظر نمى‏رسد، (كتاب مهدى موعود، ص 236).
      در سؤالى كه در اين رابطه از بعضى فقهاء موجود شده است فرموده‏اند: ظاهرا حكم (حرمت) مخصوص زمان تقيّه بوده است و احتياط در زمان حاضر اين است كه با القاب نام آن حضرت برده شود.
      در زمان حاضر بردن نام مخصوص آن حضرت كراهت دارد(طبق سؤال از دفتر آيت ‏الله بهجت)
      البته بنا بر نظر برخي محققان مانند آيت الله معرفت اسمي که ذکر آن ممنوع شد -ا ح م د - است زيرا در انجيل بشارت به بعثت پيامبري احمد شده است و لذا اگر شيعيان اين وصف حضرت حجت(عج) را به کار ببرند چه بسا دست آويز مسيحيان شود که پيامبر آخر الزمان هنوز مبعوث نشده است.
      لذا در روايات متعددى بردن نام شخص ايشان منع گرديده و از همين رو سنت بر اين است كه آن را به صورت مقطع (م ح م د) ادأ مى كنند. دليل اين منع آن است كه نام امام زمان(عج) هم نام پيامبر(ص) است و اگر نام امام زمان(عج) برده شود دستاويزى براى مسيحيان خواهدشد كه پيامبر موعود در انجيل هنوز ظهور نكرده است و باقى ماندن بر شريعت مسيح را براى خود توجيه مى‏كنند. اما درباره كفاره چيزي نيافتيم.
 


منبع : جستجوگر اسلامي جواب

dastlan بازدید : 13 یکشنبه 28 دی 1393 نظرات (0)

» براي شناخت آقايمان امام زمان بايد چه اعمالي انجام دهيم آيا فقط کتاب مطالعه کنيم يا نه؟ و چند کتاب در اين مورد معرفي کنيد.

 

 
 تلاش براى شناختن و يافتن امام معصوم واجب و لازم است؛ چنان كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «من مات و هو لايعرف امامه، مات ميتةً جاهليه». ( ميزان الحكمه، ج 1، ص 171، ح 840.)
       ويژگى هاى اين شناخت آن است كه: اولاً، از منابع معتبر و موثق و مستند اخذ شود. ثانياً، گستره اش شامل آموزه هاى اعتقادى، اخلاقى و عبادى گردد. ثالثاً، از آن جا كه امام الگوى عملى براى انسان ها است، به ابعاد فكرى، عملى و روحى امام نيز ناظر باشد. اما اين شناخت از سه راه - كه مكمل يكديگر مى باشند - حاصل مى شود:


       يكم. مطالعه تاريخ زندگانى آنان؛ مطالعه سرگذشت و سيره آنان؛ خصوصاً در باب فضايل، مناقب و خصوصيات آنان - از قبيل: شجاعت، مردانگى، ايثار، تواضع، صبر، فرزانگى و... - انسان را متوجه مقام والاى آن بزرگواران مى كند و جذبه و كشش خاصى نسبت به آن فرزانگان در روح انسان، حاكم مى شود.


       دوم. مطالعه و تفكّر در سخنان ايشان؛ اسلام تفكر را موجب بصيرت ( الحياة، ج 1، ص 8، ح 3)، دعوت كننده به عمل نيك ( همان، ح 9)، پديد آورنده نور ( همان، ص 49، ح 18)، نشانه حيات و زنده بودن قلب بصير مى داند( همان، ص 48، ح 5).
       مطالعه و تفكّر در آثار فكرى امامان، هر چند كار مشكلى به نظر مى رسد؛ ولى بسيار سودمند است. اين امر علاوه بر آن كه باعث شناخت شخصيت آن بزرگواران و ايجاد محبت آنان در دل مى شود؛ سرمايه بزرگى براى روح بشر به شمار مى رود. همان طور كه فراگيرى فصول يك كتاب، بايد با تحقيق و دقت كامل و رجوع به استاد و... قرين باشد؛ مطالعه و انديشه و تفكر در آثار ائمه(ع) نيز، بايد با استفاده از استادان فن و مراجعه به كتاب هايى كه در شرح سخنان آنان به رشته تحرير درآمده، همراه باشد.


       سوم. شناخت خدا: اگر ما خداوند و صفات و اسماى او را به طور حقيقى بشناسيم، مى توانيم انسان هاى كامل راستين (امامان) را نيز بشناسيم؛ زيرا آنان آينه تمام نماى صفات جمال و جلال حضرت حق اند و در تسميه به اسماى الهى، از تمامى موجودات عالم امكان برترند. بر اين اساس، با شناخت خدا و صفات او، مى توانيم به اوصاف و ويژگى هاى امامان نيز واقف گرديم. شايد دعايى كه سفارش شده در زمان غيبت بعد از نماز زياد خوانده شود، ناظر به همين حقيقت باشد:


       «اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف رسولك اللهم عرفنى رسولك فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى؛ خداوندا! خود را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانى پيغمبر را نمى شناسم؛ خدايا! پيغمبرت را به من بشناسان كه اگر به پيامبر معرفت پيدا نكنم، نمى توانم امامم را بشناسم؛ خدايا! حجت و امامت را به من بشناسان كه اگر امام را نشناسم، در دين خود گمراهم» ( مفاتيح الجنان، دعا در غيبت امام زمان(عج«.
       اى مشير ما تو اندر خير و شر

از اشارت هاست دلمان بى خبر


      اى «يرانا لانراه» روز و شب

چشم بند ما شده ديد سبب


      چشم من از چشم ها بگزيده شد

تا كه در شب آفتابم ديده شد


       لطف معروف تو بود آن اى بهى

پس كمال البر فى اتمامه


      يارب! «اتمم نور نافى الساهرة

واشجنا من مفضحات قاهرة»


      يار شب را روز مهجورى مده

جان قربت ديده را دورى مده


      بعد تو مرگ است با درد و نكال

خاصه بعدى كه بود بعد الوصال


      آن كه ديده ستت مكن ناديده اش

آب زن بر سبزه باليده اش


      ( مثنوى، دفتر 6، ابيات 2888 - 2898)
       اولين شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان ميهمان خود را نشناسد و از خصوصيات خوب او مطلع نباشد منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامى انسان در انتظار كسى مى نشيند كه او را خوب بشناسد اما اگر انسان كسى را نشناسد و بداند كه آن شخص خواهد آمد برايش اهميتى نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنين است. كسانى كه آن حضرت را نمى شناسند مانند كفار و يا اهل اديان ديگر، هرگز انتظار او را نمى كشند اما كسانى كه او را مى شناسند و ارزش او را مى شناسند و مقام او را مى دانند منتظر او مى مانند.


       كسانى كه امام زمان را نمى شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در اين حال بميرند در حال جاهليت از دنيا رفته اند. چنانكه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه؛ هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است»، (بحارالانوار، ج 32، ص 331).


       بنابراين اولين شرط انتظار، ايجاد معرفت در مورد امام زمان است و طبيعى است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به امام زمان بيشتر باشد انسان ارزش او را بيشتر درك خواهد كرد و به عظمت او بيشتر پى خواهد برد و بيشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالى كه افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگى و عطش نسبت به وجود مقدس آن حضرت نخواهند داشت و بدين جهت از زمره منتظران بيرون هستند. آرى


      وصل خورشيد به شب پره اعمى نرسد

كه در اين آينه صاحب نظران حيرانند


       البته شناخت امام زمان دو گونه است. گونه اول شناخت تاريخى وجود آن حضرت است مانند اينكه امام دوازدهم است و تاريخ ولادتش در چه سالى است و مانند آن. اما گونه ديگر شناخت امام زمان(ع)، شناخت مقام نورانيت آن حضرت است كه اين شناخت كار هر كسى نيست و ظرفيت و لياقت زيادى مى خواهد. و در حقيقت اصحاب خاص امام زمان(ع) كسانى هستند كه آن حضرت را به مقام نورانيت شناخته اند براى آگاهى از مقام عظيم امامت رجوع به زيارت جامعه كبيره و تأمل در معانى عميق و عجيب آن توصيه مى شود.


       همچنين خواندن كتب معتبرى كه در مورد امام زمان(ع) نوشته شده است مى تواند انسان را تا حدى به مقام و عظمت امام زمان(ع) آشنا سازد.
      موفقيت در هر كارى، در گرو برنامه ريزى صحيح و عمل به آن است. براى مطالعه تدريجى كتاب هاى دينى واخلاقى، برنامه اى روزانه طرح كنيد ؛ مثلاً روزى يك ساعت به مطالعه اين گونه كتاب ها اختصاص دهيد و هرگز ازبرنامه تخلف نكنيد.
       در مرحله اول براى انتخاب كتاب، بايستى نيازهاى فكرى و روحى خود را مد نظر قرار دهيد؛ يعنى، آيا به مطالب عقيدتى بيشتر احساس نياز مى كنيد يا به مطالب عرفانى و يا تاريخى و... .


       پس از انتخاب موضوع، بايستى با مشورت و تحقيق بهترين كتاب ها را بيابيد و به تدريج به مطالعه آنهابپردازيد.


       اگر علاقه مند به مسائل فكرى هستيد، بهتر است از سرى «جهان بينى اسلامى» شهيد مطهرى آغاز كنيد. اگر به عرفان علاقه مند هستيد، از كتابهاى علامه حسن زاده آملى مانند: «نامه ها و برنامه ها» و يا «ترجمه المراقبات» استفاده كنيد. اگر به اخلاق علاقه مند هستيد، مطالعه كتاب هاى علم اخلاق اسلامى، «ترجمه جامع السعادات»، «معراج السعادة» و يا اخلاق «ترجمه الاخلاق» مرحوم شبّر و... توصيه مى شود.


       درباره امام زمان نيز مى توانيد كتابهاى زير را مطالعه كنيد:
       1ـ مجموعه اى از گفتار درباره امام زمان (عج) شهيد صدر
       2ـ عصر ظهور على كورانى
       3ـ دانشمندان عامه و مهدى موعود (عج) على دوانى
       4ـ رسالت اسلامى در عصر غيبت محمد صدر
       5ـ مهدى موعود(عج) شهيد دستغيب
       6ـ سيماى امام زمان(عج) تاج لنگرودى
       7ـ خورشيد مغرب محمد رضا حكيمى
       8ـ دادگستر جهان ابراهيم امينى
 


منبع : جستجوگر اسلامي جواب

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
حتما کتاب دسته یک رو خوانده اید... این کتاب بازروایی خاطرات دسته ای اسمانیست از گردان حمزه بنام دسته یک در شب عملیات جاده فاو-ام القصر... این دسته اسمانی که به دسته اخلاص نیز معروف بود از بروبچه هایی تشکیل شده بود که سن کمی داشتند ولی دلی بزرگ ودریایی ... اکثریت زیر ۱۸ سال داشتند .فرمانده شان محسن گلستانی بود همون مداح معروف دوکوهه که دعای صبحگاه دوکوهه را ساخته بود وهرروز صبح می خواند وبه ((برادر صباحنا) معروف شده بود. بران شدیم تا به یاد این دسته یکی های دهه ۶۰ سنگری داشته باشیم برای هم اندیشی ... این سنگر جاییست برای هم اندیشی بروبچه های دسته یکی دهه شصتی ها ودهه نودی ها ... این سنگر جاییست برای معرفی بروبچه های شهید دسته یکی گردان حمزه ودیگر دسته یکی های دهه ۶۰.. این سنگریست برای بروبچه های دسته یکی دهه۹۰...اونایی که مثل شهدا سنی کم دارند ودلی بزرگ... پس بیایید وباذکر صلوات مهمان سنگر خودتون باشید... یاحسین شهید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 239
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 111
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 175
  • بازدید سال : 619
  • بازدید کلی : 23,268